رهام جانرهام جان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

رهام لبخند خدا

تولد ماشینی

تم تولد ماشین بود به رنگهای زرد و سبز و آبی وروجکها نذاشتن یه عکس درست و حسابی ازشون بگیریم. آش دوغ که افسانه زن عمو زحمتشو کشیده بود.   الویه که مازو زحمت رنده کردنشو کشیده بود. کشک بادمجان میز رو با رنگهای زرد و سبز و آبی تزیین کردم گل پسری در حال ذوق کردن پسر گلم انشاالله ١٠٠٠ساله بشی من و بابا عاشقتیم و ممنون از همه مهمونهای گلی که تو جشن ما شرکت کردند اینم کادوی مامان و بابا وبازم مثل همیشه که خیلی جای بابایی مامانی دایی فرشید اینها خاله فروغ اینها خاله منا اینها خالی بود .کاش اونها هم بودند تا جشنمون کامل میشد.   ...
13 مهر 1392

پشت صحنه تولد

منو پسری کلی کاردستی درست کردیم و حسابی این چند روز مشغول بودیم. برای درست کردن غذاها افسانه زن عمو و سعیده زن عمو حسابی کمک کردن.همینطور مازو خیلی زحمت کشیدوپریسا عمه هم برام یه لباس خوشگل دوخت.دست همشون درد نکنه انشاالله تو شادیاشون جبران کنیم. ...
13 مهر 1392

تولد 3سالگی

قند مامان تولدت مبارک عشقم قرار بود ٢٣ شهریور که تولدته جشنتم همون روز بگیریم ولی مادر بزرگ برنامه سفرش جور شد که بره مشهد ما هم به احترامه مادربزرگ یا به قول رهام مازو تولد رو عقب انداختیم و گذاشتیم ٤مهر که البته روز تولد بابایی هم بود.ولی بابا برات یک کیک کوچولو خرید که یک تولد ٣نفره کوچولو گرفتیم. قرار بود همون شب بریم پارک ولی چون بابا دیر اومد فرداش با عمو فرهاد اینا رفتیم شهر خورشید شما و عرشیا حسابی خوش گذشت. اینقدر شیطونی کردین که حتی نشد یک عکس درست و حسابی ازتون بگیرم. به اسم رهام به کام بابایه رهام.   ...
13 مهر 1392
1